سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: جمعه 103 آذر 2

برای دختری که دیروز آمدنش را جهان جشن گرفت و خدا گریه کرد !
برای حنای کوچک .
(( _ حالا بخواب پسر جانم تا من چارقد راضیه را بدوزم . خدا رحمت کند حاج آخوند پدر بزرگت را . می گفت : " دو وقت خداوند می خندد . بلند می خندد . یک وقت که خداوند می خواهد کسی را عزیز کند یا بزرگ ، همه دست به دست هم می دهند که آن فرد حقیر شود اما او هر روز عزیز و عزیزتر می شود . یک وقت هم می خواهند کسی را عزیز کنند اما خداوند نمی خواهد . هر کاری می کنند نمی شود . "
_ " خدا گریه هم می کند ؟ "
_ " چرا نمی کند . وقتی می تواند بخندد چرا گریه نکند ؟ "
_ " کی گریه می کند ؟ "
_ وقتی انسان ها گریه می کنند . وقتی کودکی می میرد . وقتی انسانی غیر از خدا هیچ راه و پناهی ندارد و دستش از زمین و آسمان هم کوتاه می شود . مادرم می گفت : " وقتی دختری به دنیا می آید هم ، خدا گریه می کند . می داند چه رنجی باید بکشد . "
_ " برای پسرها گریه نمی کند ؟ "
_ " نه پسر جان . پسرها فراموش کارند . با یک غوره سردیشان می شود و با یک کشمش گرمیشان ... " ))

راستش حنا جان این داستان برای خیلی پیش است ! امروز خدا آمدن دختری را زار می زند . آمدن پسری را گریه می کند .
این روزها خدا کمتر می خندد .

.........................................................

پ . ن : متن آبی رنگ برگرفته از کتاب زیبا و خواندنی سهراب کشان ، نوشته دکتر عطاالله مهاجرانی است

 

 


 نوشته شده توسط طه ولی زاده در پنج شنبه 87/1/22 و ساعت 7:28 عصر | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم

نوای زمستان
طه ولی زاده
از زبان یک دانشجوی جامعه شناسی علامه طباطبایی خواهید خواند فردی که کورسو امیدی به آینده دارد : ...

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 57
بازدید دیروز: 14
مجموع بازدیدها: 272567
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو
موسیقی وبلاگ من